اين دختر و پسر جوان قصد داشتند روز ولادت حضرت علي (ع) در زندان و در مراسمي با هم عقد کنند اما امير مخالف اين کار شد و ميخواهد پس از آزادي اين مراسم را برگزار کند.
به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، پرستو ۲۸ ساله دختر جواني است که پس از آشنايي با يکي از هم سلوليهاي برادرش که متهم به قتل است تصميم به ازدواج با وي گرفته تا بتوانند پس از کمک و رهايي مرد مورد علاقه اش از زندان با هم زندگي کنند.پرستو دختر تحصيلکرده و آرامياست که نخستين بار وقتي به ملاقات برادرش ميرود با جوان بي انگيزه و ناراحتي روبه رو ميشود که در صحبت با مادرش اصرار بر بيگناهي ميکند و همين حرفها باعث کنجکاوي دختر جوان ميشود.اين دختر پس از پايان ملاقات به سراغ مادر هم سلولي برادرش ميرود و از وي ميخواهد تا شماره اش را در اختيار امير بگذارد تا درباره روز حادثه که امير را به اتهام قتل دستگير کردهاند اطلاعات بيشتري بگيرد تا شايد بتواند کمکش کند.
امير در نخستين تماس تلفني و در حالي که از زندگي اش نااميد شده بود با دختر جوان درباره روز حادثه حرف ميزند و ادامه تماسهاي تلفني اين دو جوان به جايي ميرسد که پرستو به پسر زنداني علاقهمند ميشود تا حدي که تصميم به ازدواج با وي ميگيرد.
پرستو آخرين روزهاي فروردين ماه سال جاري با حضور در دادسراي امور جنايي تهران درخواست ازدواجش با قاتل جوان در زندان را مطرح کرد و از قاضي شهرياري سرپرست دادسرا براي انجام اين کار کمک خواست.
اين دختر و پسر جوان قصد داشتند روز ولادت حضرت علي (ع) در زندان و در مراسمي با هم عقد کنند اما امير مخالف اين کار شد و ميخواهد پس از آزادي اين مراسم را برگزار کند.
امير براي رسيدن به دختر مورد علاقه اش سنگ بزرگي را پيش روي خود دارد و آن پرداخت ديه ۵۰۰ ميليون توماني براي گرفتن رضايت از خانواده مقتول است.
گفتوگوي همزمان با پرستو و امير در زندان
امير و پرستو که حدود ۵ ماه است با هم آشنا شدهاند به صورتي حرف ميزنند که انگار سالهاست آنها همديگر را ميشناسند و از صداي هم انرژي ميگيرند و خيلي واضح ميتوان حس علاقهمندي اين ۲ جوان را درک کرد.
چطور با هم آشنا شديد؟
امير: پرستو براي ملاقات برادرش آمده و در سالن ملاقات همديگر را ديديم و از همانجا بود که با هم آشنا شديم.
شماره تلفن پرستو را چطور به دست آورديد؟
امير لحظهاي سکوت کرد و سپس گفت از مادرم خواستم که شماره پرستو را بگيرد.
سکوت پرستو با خنده شکسته شد و گفت: راستش من شماره ام را به او دادم، آن روز امير ناراحت بود و خواستم علت ناراحتي اش را بپرسم و از مادرش خواستم شماره ام را به او بدهد که وي نيز خواست خودم اين کار را بکنم که کميبا امير حرف زدم و شمارهام را به او دادم تا با من تماس بگيرد.
از همان روز اول نسبت به همديگر احساس داشتيد يا نه؟
پرستو: نه اصلاً قرار نبود کارمان به اينجا کشيده شود و فقط بحث کمک و کنجکاوي بود که با امير تلفني صحبت کردم.
امير: فقط بحث همدردي بود و هيچ احساسي بين ما وجود نداشت.
به چه اتهاميزندان افتادي؟
امير ابتدا با يادآوري روز حادثه سکوت کرد و نميخواست آن روز را دوباره به ياد آورد اما اصرار پرستو سکوتش را شکست و در حالي که از پرستو کمک ميگرفت، گفت: دي ماه ۸۸ برادرم حسين يک کتاني خريده بود و خواهرزاده ام محمد که همسن من بود و اعضاي خانواده اش نيز با ما در يک ساختمان زندگي ميکردند، روز حادثه محمد کتاني حسين را برداشته بود و سر اين موضوع با هم درگير شده بودند. محمد پس از ۲ ساعت به جلوي ساختمان آمد و حسين را براي کتک کاري به بيرون ساختمان کشيد.
خواب بودم که صدايم کردند و گفتند که حسين و محمد با هم دعوا ميکنند، با عجله جلوي ساختمان رفتم و ديدم که برادرم از ناحيه پهلو هدف چاقوي محمد قرار گرفته و خواهرزادهام با ديدن من به سمتم حمله کرد و ضربه اي به دستم زد که توانستم چاقو را از دستش بگيرم، محمد پا به فرار گذاشت و من در تعقيبش بودم که پايش به جدول گير کرد و به زمين افتاد و من نيز همراه او براي گرفتنش روي زمين افتادم و وقتي به خودم آمدم ديدم چاقو به کمر محمد فرو رفته است.
در دادگاه هم اين حادثه را بازگو کردي؟
امير: بله، اما آنها ميگفتند يا تو ضربه را زدي يا برادرت . پدر و مادرم پير هستند و چون با برادرم در زندان بوديم و نگران پدر و مادرم بوديم من گفتم که ضربه را من زدم و همين باعث شد که برادرم آزاد شود و من به اعدام محکوم شوم.
خانواده خواهرت رضايت نميدهند؟
امير: خواهرم سال گذشته رضايتش را اعلام کرد اما دامادمان ميگويد بي پول است و بايد براي رضايتش پول درخواستي را به آنها بپردازم.
شنيدم قرار است با هم ازدواج کنيد؟
امير: پرستو اصرار دارد که در زندان با هم عقد کنيم اما من مخالفت کردم.
چرا؟
امير: من يکبار اشتباه کردم و زندگي يک جوان را گرفتم و زندگي خودم را هم تباه کردم، معلوم نيست من تا کي زنده باشم و شايد اين حکم خيلي زود اجرا شود. چرا بخواهم با يک اشتباه ديگر زندگي يک دختر را خراب کنم؟! من پرستو را خيلي دوست دارم و تصميم دارم با او ازدواج کنم اما نه در زندان بلکه بعد از آزاديام.
پيشنهاد ازدواج از سمت چه کسي بود؟
محمد: پيشنهاد ازدواج از طرف من بود.
پرستو که در اين مدت سکوت کرده بود پس از پاسخ اين سؤال گفت: راستش ميخواستم بروم امير را ملاقات کنم اما فقط خانواده درجه اول ميتوانند با زنداني ملاقات کنند. آنجا بود که به امير گفتم من که ميخواهم کارهايت را انجام بدهم تا آزاد شوي و ميخواهم با هم ازدواج کنيم سپس ميروم پيش قاضي شهرياري و ماجراي ازدواجم را با آنها مطرح ميکنم که امير پذيرفت و ابتدا فقط براي ديدن بود و ملاقات بود که الان اين موضوع خيلي جدي تر شده است.
خانوادههايتان خبر دارند؟
پرستو: بله، همه اعضاي خانوادهام ميدانند فقط پدرم کمي مخالفت ميکند.
امير: خانوادهام همه در جريان هستند و از صحبتهايمان هم خبر دارند و موافق هستند.
آيا پولي براي پرداخت ديه جمع شده؟
امير: خبر نداريم.
براي آينده چه برنامهاي داريد؟
امير: خيلي کارها دارم و اول از همه چيز براي سربازي ام ميروم.
چقدر از سربازيت مانده؟
امير: فکر کنم حدود ۱۱ ماه بود که به زندان افتادم.
پرستو در جواب امير گفت: ۸ ماه از خدمت سربازي اش ميگذشته که اين اتفاق افتاده است.
فکر کنم شما از خيلي وقت پيش همديگر را ميشناسيد که پرستو اطلاعات بيشتري دارد؟
پرستو: آنقدر رفتم سؤال کردم، آنقدر رفتم از همسايهها و فاميلهايشان درباره امير پرسوجو کردم که از همه زندگي امير اطلاع دارم.
اين پيگيريها و سؤالات براي چه بود؟
پرستو: چون ميخواستم مطمئن بشوم که امير بي گناه است.
مطمئن شديد؟
پرستو:همه همسايهها ديده بودند که امير و خواهرزادهاش ميدونــــد و هر دو روي زمين افتاده اند و امير قصد کشتن نداشته که اين اتفاق رخ داده است و همه ميگفتند که امير بي گناه است.
امير: چون اين اتفاق در کوچه رخ داده خيليها شاهد بودند.
براي خودت وکيل گرفتهاي؟
امير: نه، خيلي سال است که از اين اتفاق گذشته و حکم صادر شده است و به صراحت گفتم که کشتم.
پرستو: وقتي به امير ميگفتم وکيل بگير آنقدر نااميد بود که ميگفت من ۲ ماه بيشتر زنده نيستم پس چرا بيخودي وکيل بگيرم.
امير: نميدانستم خدا قرار است فرشته اميد به زندگيام بياورد.
قرار بود که روز ولادت حضرت علي(ع) با هم عقد کنيد؟
پرستو: امير قبول نميکند و هر چه من ميگويم نميپذيرد، مثل فيلمهاي هندي شده من همهاش دارم از امير خواستگاري ميکنم و دنبالش ميدوم.
امير با شنيدن اين مثال در حالي که ميخنديد، گفت: نميدانم قرار است زنده بمانم يا نه ، ميخواهم تکليفم روشن شود و اگر مردم کمکم کنند که آزاد شوم با پرستو ازدواج ميکنم.
هر روز با هم تماس داريد؟
پرستو: بله روزي ۸ ساعت.
شايعه شده که ماجراي ازدواج شما فقط يک داستان براي آزادي امير است؟
امير: نه اصلاً اين شايعه درست نيست و اصلاً قرار نبود اين ماجرا رسانه اي بشود و حتي وقتي من اين مطلب را در روزنامه خواندم شوکه شدم و به پرستو اعتراض کردم و شنيدم او وقتي براي بار دوم به دادسرا ميرود باز از سوي خبرنگاران هدف قرار ميگيرد و ماجراي عقد ما در روز ولادت حضرت علي(ع) به چاپ ميرسد.
پرستو: فکر کنيد که شايعه باشد. اگر مردم کمک کنند جان يک نفر را نجات بدهند اشکال دارد؟! من و امير واقعاً به هم علاقه داريم و ميخواهيم ازدواج کنيم و تنها سنگي که جلوي راهمان است مسأله پرداخت ديه است.
از مردم چه توقعي داريد؟
امير: من از مردم توقعي ندارم چون اين اتفاق ( اعدام) در مورد من رخ ميدهد و هيچ کس را ناراحت نميکند ولي من جوان هستم و در يک اتفاق خواهرزاده ام کشته شد و متهم شناخته شدهام و همه اميدواريام آزادي و پرداخت ديه است که به زندگي برگردم.
امير! از روزي که با پرستو آشنا شده اي رفتارت تغيير کرده؟
امير: بله، آدم نااميد و افسردهاي بودم که به آزادي هم فکر نميکردم، اما از روزي که با پرستو آشنا شدم و همديگر را شناختيم کلي روحيه و اميد پيدا کردم و به آينده نگاه ميکنم.
خانوادهات نتوانستهاند اين پول را تهيه کنند؟
اگر ميتوانستند در اين ۸ سال تهيه ميکردند؛ ما قشر ضعيف جامعه هستيم. پدرم با ۸ بچه، باغبان مدرسه است و نوههايمان هم با ما زندگي ميکنند و شما حساب کنيد يک باغبان چقدر پول دارد که بتواند خرجي اين بچهها را بدهد.
حرف آخر؟
اميدواريم کمکمان کنند تا بتوانيم آزادانه به زندگي مان ادامه دهيم و حسرت روزهاي از دست رفته را نخوريم. امير در پايان گفت: اگر پول تهيه نشود من اعـــدام ميشوم و سخت ترين لحظه زنـــــدگي ام را در کوتاه ترين زمان تجربه ميکنم. در طول اين زمان کوتاه فقط به اين فکر ميکنم که پرستو با نبود من چه ميکند اين احساس هر روز مرا آزار ميدهد چون من که ديگر نيستم ولي پرستو زنده است.
بنا بر اين گزارش، کساني که حاضر به کمک به اين زوج جوان هستند تا با پرداخت ديه و رضايت خانواده مقتول اين ۲ جوان به هم برسند به سرپرستي دادسراي امور جنايي يا شعبه اجراي احکام دادسراي ناحيه ۲۷ تهران مراجعه کنند.
منبع:ايران